برای مریم نوگلی که پرپر شد.

به چشمام می گم که باز بباره

تو سینه دلم آروم نداره

به قلبم داره آتیش می باره

شب و روز برام فرقی نداره

من و تو

دو سر گشته دو عاشق

من و تو

مثه ماه و ستاره

حالا من باید تنها بشینم

تا شاید تو رو تو خواب ببینم

به چشمام می گم که باز بباره

دل من واست چه بی قراره

تو رفتی دل منو شکستی

تو رویا دیگه با من نشستی

تو بودی برام مثه ستاره

وجودم بی تو فایده نداره

شده این تمام آرزویم

که شاید ببینمت دوباره

..........................................................................................................................

این همان ترانه ایست که محمد می خواهد و می نوازد با گیتارش ..آنقدر که یکهو می بینی سیمهای سازش خون میگریند و انگشتان محمد هم.....
این همان ترانه ایست که تو را از خود بیخود می کند
با صدای ساز محمد
میروی
به هرکجا که او بخواهد............

چقدرهای ناتمام یک دیوانه

چقدر راه دارم. رفته و نرفته

چقدر مقصد دارم نرسیده و رسیده

چقدر حرف دارم نزده

چقدر بی تو بوده ام یک آسمان

چقدر سرد است اینجا یک ضمحریر

چقدر بغض دارم نشکسته

چقدر صبر دارم تمام نشده

چقدر گل دارم گل خواهش

چقدر چشم دارم ندیده

چقدر گوش دارم نشنیده

چقدر ترانه دارم نسروده

چقدر آواز دارم نخوانده

چقدر روز و شب دارم پی در پی

چقدر خنجر در پشت دارم سیاه

چقدر آشنا دارم یک دنیا غریبه

چقدر غریبه دارم از من با خودم آشنا تر

چقدر نگاه دارم مات و زل

چقدر کاغذ دارم بی خط

چقدر خیال دارم بافته

چقدر رویا دارم ندیده

چقدر دفتر دارم پر از سیاه مشق های خط خورده

چقدر هیچ چیز ندارم

چقدر همه چیز دارم

چقدر هیچ کس نمی فهمد

چقدر ؟

چقدر خسته ات کرده ام

چقدر؟

چقدر دنبال ان چشمان دریائی توی رویا دویده ام یک کویر……

چقدر معروف شده ای اندازه ی یک تابلوی به سرقت رفته

چقدر فراموشم شده ای اندازه ی صندوق قدیمی کهنه و پوسیده ی کنج انبار

چقدر دروغ می گویم

من کجا تو را مثل اسباب کهنه توی فراموشی غرق کرده ام

چقدر سکوت می کنی

چقدر نمی فهمم

چقدر نمی دانی

چقدر چقدر ها زیادند

چقدر چقدرها تمام نمی شوند

چقدر ؟چقدر دارم….

شما و من و عروسکم.

دخترک کوچولوی دل نازک باز عروسکش را بغل میکند و از دردها و رنجها میگوید... چه عیبی دارد؟ آدم با عروسکش درد دل کند؟ هیچ اشکال ندارد خشم تو دلم را آرام می کند نگو بدم.. نگو سنگدلم گوش کن چرا اینطور می گویم: خوشحالم چون خشم تو باعث می شود غصه و غمت را خیلی جار نزنی… دلم برایتان تنگ شده نمی خواهید بیائید؟؟

این هارا همیشه زیر گوشم زمزمه می کردید.

نکند لال شده اید آقا؟

زبانم لال چه حرفها می زنند گاهی این کودکان.

ببخشید آقا

باز انگار چرتتان را مثل بک بند تسبیح پاره کردم…

ببخشید آقا...

.....