«زخم بیهوده گی»


همه چیز ات را از دست می دهی
که چیزی را به دست آری که می دانی آخرش هم از دست ات می رود
هی دستهایت را محکم به هم فشار می دهی و حلقه محاصره ات را تنگ تر می کنی....
بی فایده است....

از میان انگشتانت لیز می خورد
عین تَنِ سُر و سَردِ ماهی.....

اشک می ریزی چون عادت نداری به این همه سختی
هی فایده ای ندارد اشک....
چون به دست اش نیاورده از دست اش داده ای
نگاه می کنی.... آخ....
همه چیز ات هم ...
از...
د
  س
       ت
رفنه است.........
نظرات 1 + ارسال نظر
ژاروان دوشنبه 20 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 01:06 ق.ظ http://zharvan.persianblog.com

سلام .. اینجا صدای دوست به دوست می رسه نه ؟ اومدم خوندمت دوست خوبم پس چرا به روز نیستی ؟‌

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد