عیدانه ی بد!


توی معده ام انگار دارند رخت می شورند
بوی بد عید می آید
.........
بوی آب ظرفهائی که تویش سبزه سبز کرده اند این آدمای دیوونه
....
بوی عید حالم را بهم می زند
..
بوی ماهی گندیده ... که شب عید بی چاره را سرخ می کنند و می گذارن سر میز شام و ما هم با ولع برای خوردن بهترین قسمت اش هی حرص می زنیم....

لاله هائی که سرها شان را می بُرَند و می گذارندشان توی گلدان های کریستال...
...بوی بد عید می آید...
آدمای عصبی ای که برای خرید عید توی پیاده رو ها  بهم تنه میزنند و توی هم می لولند 

توی معده ام دارن رخت می شورند....
 ....
این یکی هم مثل همه ی آن قبلی ها زشت و تکراریست...
باز اسکناس نو..... باز ماهی های قرمز کوچولوی بی چاره ای که از دست ما آدمها هی سکته می کنند و هی می میرند...
.....
وای... توی معده ام رخت می شورند....
..........