دروغ می گویم
دیریست که
خواب نمی بینم
و روزهاست که
ترانه ی آبی نمی خوانم
کنار حس گمشده ی تو
از نم یادها
تنم را خیس نمی کنم
می دانی؟
دروغ می گویم
دیگر در حجم مه آلود خاطره
که گنگ می وزد در دلم
گم نمی شوم
من روزهاست که دیگر
در خلوت غروبی پریشان
کنار در
به انتظار بازنمی مانم
می دانی؟
دروغ می گویم.
من دیریست به ضیافت اشک نرفته ام
به شب نشینی نسیم
به هلهله ی ناودان ها
به میهمانی یاسها .....
من دیریست
پشت روزها... پشت سالها....پشت کودکی ها
جا مانده ام
می دانی ؟
دروغ می گویم
باور کن که باران
شسته است رنگ تنت را
برده است بوی تنت را
دورِ دورِ دور....
آنجا که مه می پیچد بر اندام رویا
و ذهن ساکن می شود
از اندوه و درد
می دانی ؟
دروغ می گویم.
من در سکوت خاکستر
پر از صدای رعد نمی شوم
من راز شب را نمی دانم
و روزنی را برای نیم نگاه آفتاب
چندیست نمی جویم
دستانم را به زرآب صبحگاهی
نمی آلایم
آفتاب را نمی بینم
می دانی؟
دروغ می گویم.
من فصل گریستن را در تکرار هر صبحدم
زخاطر برده ام
می دانی؟
من..... چقدر دروغ گفته ام!.....
... ببخشید ! کسی پینوکیوی منو ندیده ؟!؟ ... امضا پدر ژپتو ... پایدار باشی
پس احتمالاْ همه ما دروغ می گوییم چون مدتهاست هیچ کدام از حسها مدتهاست بهمون دست نداده .
من نیز این روزها به دروغ گفتن پناه برده ام. دروغ گفتن به خودم و به دیگری ام. به گمانم درد کشیدنم را ساده تر کرده است. وقتی رشته ای را باید گسست پس باید گسست ... مانا! نازنین! هیچ میلی از تو دریافت نکرده ام. دوباره امتحان کن ...
سلام ... چیزه .. دروخگو دشمن خداست!!! گفته باشم! :)
سلام. زندگی خودش یک دروغ است ....
مانا! مسنجر را چک کن ... حوصله میل نبود ...
پووووووووووووووووووووووف
نه نازنین تو دروغ نمیگویی... تو راه را گم کرده ای و در پرسه هایِ پی در پی ات به دنبالِ همان خودِ گذشته میگردی... حالا تو میگویی که نمیخواهی اما شاید بخواهی میگویی نمیتوانی اما شاید بتوانی و میگویی.
.
.
.
من اما تو را باور دارم.. تو دوباره باغ مخفیِ اقاقیها را خواهی یافت ٬ تو دوباره با باران دوست خواهی شد ٬ تو دوباره با خورشید دست خواهی داد و من میدانم که اینان همه دلتنگِ تو هستند و تو در تلاش برایِ فراموشی...
من اما تو را باور دارم... تو دروغ نمگویی... تو با چشمانت به من همه چیز را میگویی و من خاموش میمانم بازهم مثل همیشه...
من اما تو را باور دارم.. تو با دستانِ کوچک و مهربان و نحیفت از گِل وحود ما حجم کوزه هایِ خاطراتمان را میسازی و من باز هم تو را باور دارم.... و منتــــــــــــظرم :)
سلام ... زیبا بود! حتی اگر دروغ بود!
بسیار زیبا بود. مست باده عشق باشی سرخ سرخ
وقتی می آیم اینجا...وقتی برخی نوشته هایت را می خوانم..انقدر حرف دل من است و آنقدر کلمات زیبا کنار هم چیده شده اند تا حس را منتقل کنند که می مانم چه بگویم!!از گفتن عبارات تکراری هم خوشم نمی آید...این گونه شد که ّپوفّ واژه من شد برای بیان همه احساسم نسبت به یک نوشته...
چرا به جای اینکه اینهمه دروغ بگی یه سری به من نمی زنی که تشویقم کنی
راست میگی مانای عزیز ، انگار دارم پیر و خرفت میشم . همه ی اینها رو باید برعکس می خوندم.
هه! حالا تو می مانی و وهم...تو می مانی و انهمه بارانی که از خیال می امد و دیگر نمی اید...هراسم از دروغ نیست؛ هر چند گناه دروغ کجا و گناه سفر کجا...
سلام ...مانا جان خوب هستی...خبری از من نمیگیری ...نوشته هاتم مث همون اوایل خوب و زیبا هستند ...ولی واسه این نوسته تو نظر نمیدم ...فقط به این دلیل که حتی یه سر کوچولو. هم به من نمیزنی(گریه)
سلام به مانا و صفایش ... از پس یک هفته دشوار می ایم ... یک هفته ای که شاید خیای فرق کردیم... به دیدنت امدم ...خیلی زیبا تر می نویسی... همین ... به من سر بزن.. هر چند یک حامد بی حرف = هیچ
سلام :) چی بگم والا...!!! بازم پیشم بیا
میدونم...
متن زیبایی بود عزیز دمت گزم :)) فدات بای
مانا جان سلام.
خیلی وقته دیگه با خودم تو باغ تنهایی دلم قدم نزدم. خودم رو گم کردم.
خیلی وقته دیگه نمیدونم دقیقا چی جوری میشه همه چیز هایی رو که میخواهم رو داشته باشم !
ولی یادم نمیاد دروغ گفته باشم. برای همین هیچ وقت سیستم من روغن کاری نشده. اگه یه چرخ دنده خوب کار نکنه میشکنه اگه بشه عوض میشه. اگر نه.... بههر حال ممکنه تا یه چند وقت دیگه از امین فقط یه ت ژیچ و فنر و فلز بمونه...
دروغ گفتن اونقدر ها هم انگاری بد نیست. لااقل زنده میمونی....بهم بگو نظر چیه ... کدومش بهتره ؟
خدایا ،عشق مهرویان عالم به رنج بی وفایی ها نیرزد..
هزاران سال و ماه آشنایی به یک روز جدایی ها نیرزد
کجائی مانای عزیز ؟؟؟
... دریا ... دریا .. چهات افتاد که گریستی ..تنها ترک یافتم خود را از آفتاب...
خودتو نزنی به خواب٬آخه دیگه نمیشه بیدارت کرد
چندین بار خوندمش . خیلی زیبا ست و هر چه جلوتر می ره منسجم تر می شه . بند ۳ و ۴ رو از همه بیشتر دوست دارم : ضیافت اشک ، شب نشینی نسیم ، هلهله ناودانها و مهمانی یاسها ... در مقابله با یک شعر خوب چه کاری میشه کرد جز تکرار آن شعر! موفق باشی .
سلام ... چرا نمی نویسی ؟
دروغ نگو/ دروغگوی کوچولو/
بعد از هر خط هرچه گفته را رد میکند/.
دروغ می گویی ... حتما کسی هست که بداند...
سلام مانای زخمی. دروغ نگفتی. دوست داشته هایت را به رخ تشویش هایت کشیدی. من نیز. من نیز. زخمم کهنه میشود این روز ها. دروغ میگویم این روز ها. میکوشم اعتراف کنم هنوز. تو اعتراف کرده ای. کاش من هم میتوانستم.
چرا اینجا دیگه چیزی نوشته نمی شه؟ استفاده می کردیم. محروممان نکنید.
salam mana jan manam nemidonam chi shod man ke kheily etefagha baram oftad ke dige kam ya dige nemitonam biam man ezdevaj kardam va alanam bacham 1 saleshe .... hala har chand vaght miam va payam hamo migiram saram khalvat beshe bazam minevisam ... khoshhal shodam azizam felan ba bye
می خواستم بدونم فقط برای او جائی نیست یا کس دیگری جایش را گرفته؟ای کاش تو می توانستی به تنها سئوالم جواب بدی؟سر بزن منم تنها ترین تنهام.