«برای اولین سال سفر سرخ مریم»


مریم عزیز

یکسال گذشت

بهار بی تو آهسته آمد و مثل تو که ترکمان کردی دلتنگ شد و چادر شکوفه ها را از سر زمین جمع کردو رفت

تابستان با آنهمه خاطره‌ی آب بازی چهار نفری توی ویلای دیزین هم از ما گذر کرد... بی تو... بی محمد... بی صدای ساز ناکوک‌اش....

راستش را بخواهی ما این تابستان بی تو دیزین نرفتیم... بی تو آب بازی نکردیم... بی تو ترانه‌ی «عروسک» را که خیلی دوست داشتی نخواندیم...دیگر نه من نفس ترانه خواندن دارم.... نه محمد بی تو صدای سازش در می آید....

پائیز هزار رنگ آمد ... مریم... غنچه‌ی لطیف پرپر!

 این پائیز بیش از همه دلم هوای تو را کرد... کاش یک شب یادت بیفتم و بیائی توی رویا هام و بگوئی که ...........

زمستان زشت آمد مریم... نمی دانی چه زمستان زشتی بود.... نه برفی بارید که دلم را خنک کند نه سوز وحشی که دستهای بی دستکشم یخ ببندد ...

مریم.... هنوز صدای خنده هات توی گوشهام زنگ می زند....

خنده هائی که رنگ زندگی داشت ...بوی بیدمشک می داد.... بیدمشک مریم... یادت هست؟

آنهمه بیدمشکی را که برایت چیده بودم؟ چقدر با آن قد وقواره‌ی کوچک ات ذوق کرده بودی و جست و خیز کنان صورتم را غرق بوسه که آخرش هم نفهمیدم بخاطر بیدمشک ها بود یا بخاطر آن شب که کاری کردم تا به آنچه دلت می خواست برسی!

 

تو و محمد تا خود صبح روی پشت بام خانه‌ی ما زیر گوش هم عاشقانه زمزمه کردید...یادت مانده آن روزهای اضطراب را.... آن کیف کوچولوی آبی رنگ هنوز گوشه‌ی کمد به من دهن کج می کند...

چقدر علی و محمد به آینه‌ی دسته‌دار و به آن رژ لب هلندی می خندیدند...

نمی فهمیدند تو چطور خودت را توی آینه به آن بزرگی هم نمی توانی تماشا کنی

آینه ای که اسمش را گذاشته بودم « آینه‌ی خواهر مادری!» هیچ یادم نمی رود صورتت را که گمان کردی حرف زشتی دارم می زنم! با تعجب پرسیدی چرا خواهر مادری؟!

با خنده‌ ای که به ندرت سراغم می آمد بریده گفتم: آخه بس که گنده‌اس خواهر مادر آدمو هم نشون می ده!

چه خنده های قشنگی داشتی مریم!

چه حیف شدی... تو رفتی زیر خروار خروار خاک سرد و سیاه خوابیدی... روی این زمین نمی دانی چه کسانی هنوز دارند با تکبر راه می روند

حیف تو نبود؟

بخدا حیف بودی..... تو که مرگ را دوست نداشتی چرا این مهمان ناخوانده را از خودت نراندی؟

هنوز هم توی رویاهام ...توی خوابهای کوتاه دم صبحم انتظار آمدنت را می کشم... ببینم خبر جدیدی برای من نداری؟

آخر مریم گل، تو عین فرشته ها معصوم بودی ..... عین بچه ها ساده ... چطور تا آخرین روزها که توآنسوی اقیانوس آرام دلتنگمان می شدی و ما هم دلمان هوای شنیدن صدای کودکانه ات را می کرد نفهمیدی که این درد بی درمانی که افتاد به جان شیرینت سرطان بود مریم؟

آخر دخترک معصوم چطور نفهمیدی یک خرچنگ بزرگ نشسته بود سر دیگ جمجمه ات و مغزت را داشت ذره ذره می جوید...چطور باور کردی وقتی برادر بی چاره ات فیلم بازی کرد و مثلا از دهانش در رفت که مویرگی در مغزت پاره شده تو باور کردی؟

دخترک ساده‌ی زود باور....مریم ....حیف بودی..... خیلی زود بود برای پر کشیدن.... تو که هیچ انتظار مرگ را نمی کشیدی پر کشیدی و رفتی آنها که به مرگ سالهاست در خفا التماس می کنند هنوز به انتظار اراده‌ی مرگ به ساحل دریاهای خاکستری نشسته اند

خوب شد مردی مریم!

خوب شد مردی و خیلی چیزها را ندیدی

خوب شد مردی و خیلی حرفها را نشنیدی

حیف بودی اما خب گاهی بهتر است آدمها با مردن حیف بشوند تا بمانند و شبیه من بوی متعفن گندیدنشان همه جا را بردارد

راستش را بخواهی مریم گل، خودم هم حالم از این بوی گند بهم می خورد

همه فهمیده اند.... هر چقدر یاس ها را می چلانم و رز ها را پر پر می کنم افاده نمی کند

کاش صدایم را می شنیدی

می گویند وقت بارش باران آنی که اسمش را خدا گذاشته درهای عرشش را می گشاید

می گویند وقت بارش باران وقت استجابت دعاست

مریم بیا با هم برای رفع این بوی گند که فقط آمدن به همان سرزمین دوری که تو رفته ای علاجش است دعا کنیم

گاهی با خودم می گویم چقدر این آدمها در مورد من اشتباه می کنند!

خنده ام می گیرد.... حظ می برم....کیف می کنم

آخر سر هیچ کدامشان نفهمیدند من چه مرگم بود... چه مرگم هست.....

نمی دانی چه لذتی دارد..... همه شان فکر می کنند من........

بگذریم مریم پرپر!

دلم خیلی برات تنگ است

می گویند آنجا که هستی زمان معنا ندارد احمقانه است بگویم اگر فرصتی داشتی سری هم به رویاهای من بزن

ولی باور کن دلم برایت خیلی تنگ است

دلم خیلی می خواست یاد بگیرم خیلی چیزها را بریزم دور... خیلی آدمها را فراموش کنم.... خب قبول کن توی زندگی من همچین چیزی شدنی نیست....چیزی بیشتر از سخت است.....

کاش کمی پیش هم بودیم و تو با خنده هات کمی روزمرگی را از خاطرم می زدودی

صبحت بخیر مریم گل

 

 

نظرات 24 + ارسال نظر
ابی دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:06 ب.ظ http://3line.blogspot.com

ابریم کردی ..

امین دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:43 ب.ظ http://flora-p2.persianblog.com

مانا.
سلام.
الان باران میبارد.دل من نیز.
بیا هردو برای هم دعا کنیم...
تسلیت میگویم.
مرسی که سرزدی.
لطفا به وبلاگ فلورا (http://flora-p.persianblog.com) سر بزن.
دوست دارم نظرت را راجع به شعر اخیر فلورای عزیز .کامنت خودم و سعید بدانم.
کدام نظر را میپسندی ؟
امیدوارم عزیزت را هرچه زودتر در رویا ببینی. آخر هرچه باشد در این دنیا اگر به شادی حقیقی برسیم بسی زیباتر از آن است که آنرا در آن دنیا به ما بدهند.
شاید هم اشتباه میگویم ؟!

کاش یکبار دگر تو را ببینم....

امین

فرامرز دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:43 ب.ظ http://farasolove.blogsky.com

سلام مانا سلام... به قول تو خوش به حال او که رفت خیلی چیزها را ندید...اما سایه تقدیر را ما خود با خود به این و آن سو میبریم ...حتی اگر به چلاندن یاسها دل خوش کنیم ....مانا دنیا را رسم نارفاقت ها بسیار است ...ولی وقتی آمدی بمان نگو چرا آمده ام...مانا نوشته تو رو تا آخرش خوندم ..همش صفا بود . معرفت ...مانا هنورز نتونستم بشناسمت ...شناختن تو برام خیلی سخته ...دوست دارم برات میل بزنم و کلی باهات حرف بزنم خواهر خوبم...مانا به حرفهام گوش میکنی؟؟؟ سری به من بزن خواهر خوب و دوست داشتنی من

شقایق (بربادرفته) دوشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:49 ب.ظ http://shaghayegh.persianblog.com

خدانگهدار ...

dark-sorcerer سه‌شنبه 26 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:01 ق.ظ http://www.ma-tanha.blogspot.com

به جستجوی تو/ به درگاه کوه می گریم/ در آستانهء دریا وعلف/ به جستجوی تو/ در معبر بادها می گریم/ در چارراه فصول /در چارچوب شکستهءپنجره ایی/ که آسمان ابر آلوده را/ قابی کهنه می گیرد./ به انتظار تصویر تو/ این دفتر خالی/ تا چند /تا چند/ ورق خواهد خورد؟/جریان باد را پذیرفتن/ وعشق را / که خواهر مرگ است- /وجاودانگی/ رازش را /با تو درمیان نهاد/پس به هیئت گنجی در آمدی /بایسته و آز انگیز/ گنجی از آن دست /که تملک خاک را و دیاران را/ از این سان /دلپذیر کرده است /نامت سپیده دمی است که بر پیشانی آسمان می گذرد/متبرک باد نام تو/ وما همچنان دوره میکنیم / شب را و روز را/ هنوز را. ( شاملو ) .... مانای عزیز! فقدان این دوست را تسلیت می گویم ... پایدار باشی

شادی چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:13 ب.ظ http://end-traveler.persianblog.com

اگر بر روی زمین لحظه ای آرامش بیابم. به آن لحظه خواهم گفت: لختی درنگ کن! چه زیبایی!!!
نازنین! مانا!
هر پایان
سرآغازی است ...
مثل پایان تو ...
پایان من ...
پایان مریم ...
خودت را پیر نکن .. خودت را پیدا کن ...

حامد چهارشنبه 27 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:58 ب.ظ http://naslesabz.persianblog.com

سلام . یادم هست . اولین بار که رفتی از ان خانه قدیمی به گمانم کمی بعد از این حادثه بود.........
مانا جان اصلا حال ندارم . سفر خیلی خوب بود . خیلی زود تمام شد ....
مانا تو داری اشتباه می کنی .......
وه چه شیرین است .
بر سر گور تو ای عشق نیازآلود
پای کوبیدن .......
در به روی غم دل بستن


آه مانا نمی دانم......برایم بنویس قبل از سال جدید...

س پنج‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:32 ق.ظ

عشق چشمه آبی اما کشندس
من میمیرم از این آب مسموم
.........
تو این دنیا ی دو روزه..عمر گل فقط یه روزه....
.........
این که چه کسی چه فکری میکنه....
این که کی پشت من حرف میزنه...
این که همه منو دیوانه میدونن....
این که ........
(God Sve Us)
چهره من همیشه میخنده...
به همه چیز...به همه کس...به حر حرفی...
ولی نگاهم رو نمی تونم پنهان کنم.....
برای همین نگاهم رو همیشه پنهون میکنم...
نگاهی که تمام حرفهای منه....
منی که حرف شده سکوت...
سکوتی که شده حرفم....
برای همینه که خودم رو مشغول میکنم....
اونی که میره بر نمی گرده.....
اونی که هست باید قدرش رو دونست...
.....................
زمستون رو خیلی دوست دارم....حتی اگه خشک باشه...
ولی گرم نباشه...
چون سختیش رو دوست دارم....
کاش منو نشناسی...
کاش آدما همونی باشن که فکر میکنیم ...
دنیا زیبا تر می شد...
باز هم سر میزنم....
(س.........)

فلورا پنج‌شنبه 28 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:36 ب.ظ http://flora-p.persianblog.com

و شبی پای به خوابم ،
اگرم خوابی بود ،
به محبت بگذار
تا که خود را بفریبم
که ترا یافته ام
تسلیت عرض می کنم...

کودک جمعه 29 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 01:44 ب.ظ http://sabida.persianblog.com

درود..آمدم به نقد نوشته‌ای ناب هر چند می‌دانم که دیر آمدم..اما چه بگویم که نه تنها من بلکه هیچ کس را توان نقد احساسی چنین نیست...تنها در انتها آهی کشیدم و امید آمرزش...موفق باشی عزیز...یاعلی.(در ضمن نوروز مبارک حتی بی مریم...زمان به انتظر نمی‌ایستد!...)

ابی جمعه 29 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:47 ب.ظ

عزیز ...

علی شنبه 1 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:17 ب.ظ http://schlager.co.sr

سلام/این دفعه ی اولی نیست که به وبلاگتون می یام؛ ولی فکر میکنم دفعه ی اولی است که براتون کامنت می گذارم/سال نوتون مبارک/سالی به از سالهای پیشین داشته باشی...قربونت..راستی لینک بدیم؟ پیشم بیا...دوست دارم با هاتون آشنا بشم..قالب وبلاگتون بسیار ساده و آرامش بخش و زیباست؛لحن گفته هاتون نیز دلنشین.با بای......

سپهر یکشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 02:35 ق.ظ http://sepehrlp.blogsky.com/

سلام .
سال نو رو به شما و خانواده محترم تبریک عرض می کنم و امید وارم سالی همراه با موفقییت و سلامتی برای شما باشد.

دلقک یکشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:47 ق.ظ http://dalghak21sale.persianblog.com

گاهی خنده بیخ گلویم را میگیرد. آخرش هیچ کس نفهمید ناخوشی من چیست، همه گول خوردند! (صادق خان هدایت) سال تازه مبارک!

ریحانه(اهالی سرمه) یکشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:11 ب.ظ http://sormagh.persianblog.com

:((

آدرس ایمیل نداری؟!

پویا یکشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 08:21 ب.ظ http://www.pesareshikamo.blogsky.com

سلام وب جالبی داری هم به من لینک بده هم بیا پشم بابایی

نی آوا یکشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 10:55 ب.ظ http://neyava.persianblog.com

سلام مانای عزیز. وبلاگت بوی مریم گرفته. بوی تنهایی و غم. بوی فقدان دوست. بهار رو تبریک بگم؟ نمی دونم... اما تونستی بیا تا ببینیمت.

اقا طییب یکشنبه 2 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 11:29 ب.ظ

عیدت مبارک مانا..عیدت مبارک.

ترسا دوشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:08 ق.ظ http://tarsaa.blogspot.com/

از سطر سوم تا خط آخرش را با گریه خواندم. خودت خوب می دانی چرایش را....

هامون دوشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 01:36 ق.ظ http://shouka.blogsky.com

چه هولناک! چه بی نفس!

امین دوشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 12:06 ب.ظ http://emruz.persianblog.com

سلام....نوروز پیروز.....امینم(سنگ قبر) چشم براهم تا به وبلاگ جدیدم سر بزنی .....راستی لینک رو هم با آدرس جدید اصلاح کن.منتظرم

مجید سه‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 04:37 ق.ظ http://sangvaareh.persianblog.com

گاهی مرگ / ما را به حقیقتی می رساند / و گاهی حقیقت / ما را به مرگ / اگر یارایمان باشد ....

پویا چهارشنبه 5 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 09:25 ب.ظ http://www.pesareshikamo.blogsky.com

وب بالا اشتباه نوشته بودم ادرسشو

سمیرا دوشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1383 ساعت 05:00 ب.ظ

مانا جون:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
پس عزیزم شاد باش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد