سلام



سلام.
حالم خوب است
منم
تبریز است
ابر است ..... خنک است.... سفر است....
اشتیاق هست...شادمانی هم ....
اما دلتنگی .....
نه از آن دست دلتنگی های تیره و تار
عاشقی هست
.....
سلام.
حالم خوب است.....
آماس درد مرا نمی درد ...
مهربانی های تازه ات نمی گذارد
مهربانم
دلم برایت تنگ است
برای چشمانت


زود بر می گردم....
اگر محبت فزون از حد تبریزی ها بگذارد و وسوسه ی بازار تبریز در برم نگیرد!

سلام.....
حالم خوب است....
جائی ام هم درد نمی کند.!
می دانی که؟
نظرات 31 + ارسال نظر
بهروز وثوق جمعه 25 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:03 ب.ظ http://vosogh.blogsky.com

سلام
وبلاگ قشنگی داری
به من هم سر بزن

یاسر جمعه 25 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:15 ب.ظ http://manofereshte.blogsky.com

سلام
خانه دوست کجاست ؟؟؟

اردلان شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:34 ب.ظ http://ardalan235.persianblog.com

سلام به دوست عزیز و گرامی ؛ راستش من کاملا اتفاقی به این جا آمدم ولی خوشحالم از این که با شما آشنا شدم ؛ به من هم سر بزنید خوشحال می شوم.

پارسا //پرومته شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:01 ب.ظ http://prometeous.persianblog.com

مانا جان از اینکه به ویلاگ یاد داشت های روزانه من سر میزنی خیلی خوشحالم.. مهر افزون..خوش زی..

پرپرونکا شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:56 ب.ظ http://parparoonaka.persianblog.com

نه

ونوس شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:35 ب.ظ http://adi-venus.persianblog.com

سلام .... خوبی ... منم بد نیستم ...
تبریزه و یه مانای کوچولو ... یه عالمه خاطره از دیروز و یه عالمه دیگه از فردا ... همش خوش خوش خوش خوش :)
نوشته هام رو نخون ... راضی به غصهء تو نیستم عزیز ...
سلام منم به خاک اونجا برسون که خودم مخلص تموم آدمای عاشقشم :)
سلام من رو به تموم ایران برسون .....

بابک شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:37 ب.ظ http://didreeshgh.persianblog.com

سلام مانای عزیزم، شرمنده‌ام که بازهم دیر شد.... خودت که خوب می‌دانی.......خیلی زیبا بود...همیشه سبز باشی

سحر شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:22 ب.ظ http://afsaneyemaneli.persianblog.com

مانا جون سلام. امیدوارم همیشه امید تو دلت زنده باشه. منم گاهی بدجوری دلم تنگ می شه ....

بیزن صف سری شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:49 ب.ظ http://safsari.persianblog.com

قبول نیست تو به دنبال جای پای دلیر رفته ای؟ نه ،قبول نیست تو قدم هایت را تا یادگاری درخت شماره می کنی و بی خبر به خواب هفت سالگیت رفته ای و من از غصه این جستجوی بی هنگامت بغض کرده ام، قبول نیست.
ای بی خبر ، من بالای خواب دریا گریسته ام نا تو را یافتم ولی تو همچنان در پی دلیر گمشده میگردی ، قبول نیست

بهروز وثوق یکشنبه 27 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:43 ق.ظ http://vosogh.blogsky.com

سلام
ممنون که بهم سر زدی اگه دوست داشتی بیا به هم لینک بدیم منتظرت هستم

شقایق ( بربادرفته ) یکشنبه 27 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:30 ب.ظ http://shaghayegh.persianblog.com

خاطراتت را سپری کن ... تبریز را با تمام شادیهایش هم ... چشم به راهی داری ... دیریست ندیده تو را ... میدانی که؟

غریب الغربا سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 07:55 ق.ظ http://shameghariban.persianblog.com

سلام بانو...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:36 ق.ظ

میدانی پیوندمان از چه روست؟ اینکه زبانمان یکیست عاشق ... زبان عشق ...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 06:46 ب.ظ http://andoh.persianblog.com

درود ..آئین نوشتن را در این مقال بدرود گفتیم .. باشد که زین پس ما را به سرودی انسانی یاد کنید .. سرفراز باشید و پایدار ....یا حق ..بدرود

کسری چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:40 ق.ظ http://kasra2754.persianblog.com


پرنده مسافرم !
بگو به من که این زمان
ترانه گستر کدام آشیانه ای؟
به عرصه کدام باغ می پری؟
به نغمه از کدام آب ودانه ای؟

شقایق ( بربادرفته ) چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 08:23 ق.ظ http://shaghayegh.persianblog.com

( میدانی پیوندمان از چه روست عاشق؟ اینکه زبانمان یکیست ، زبان عشق ... ) این کامنت من بود مانایی ... اسم نویسنده نیومده بود ... ببخشید ... در ضمن طیب گفته بهت بگم بلاگ اسکای از طرف شبکه اینترنتش ( افق ) فیلتر شده ... اینه که نمیتونه بیاد اینجا ، تقصیر او نیست ... فدات .

درویش چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:12 ق.ظ http://osyangar.persianblog.com

سلام رفیق.
به جبران محبتت وبلاگت رو دیدم.
خسته نباشی.

حامد چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:31 ق.ظ http://varteh.persianblog.com

کاری سخت تر ازین نمی شه که آدم بخواد بین کامنت های دوستای تو جوادترین کامنت رو انتخاب کنه . اما به نظر من همان تبریز بمان (پس ترک سن !) و تیشه ات را به همان ریشه ی شعر میزدی بزن بزن و به جوانی داستان کوتاه در این مملکت که به جز تبریز شهر های دیگری و به جز ترک اقوام دیگری هم دارد رحم کن ! ناسیونالیست بودن از سر تاپات پیداست . حالم بد شد ..............
ضمنا اگه فکر کردی من دلقک و نمک وبلاگتم باید بهت بگم ........!
تو را همین کامنت های مسخره ی قربون صدقه ای بس.
والسلام
حامد

حامد چهارشنبه 30 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 06:32 ب.ظ http://naslesabz.persianblog.com

سلام مانا جان.
صلاح در آن دیدم پاسخت را اینجا و به فارسی بنویسم.
زندگی ام را که می دانی قبلا گفته ام.
آن قدر از آن یاد گرفته ام که بر روی هیچ کس حتی پدرم هم ۱۰۰ درصد حساب باز نکنم.
تو را هم نه آن گونه که برداشت کرده ای از نوشته ام نقطه اتکایی می دانم.
می دانی مانا که............می دانم که می دانی.....
فقط احساس می کنم تو هم مثل خیلی از بقیه که سر می زنند......فقط اتکایی برای آینده ای شاید بهتر.....شاید

دی داد پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 03:01 ب.ظ http://daydad.persianblog.com

خوش آمدی و دلتنگ نباشی ...

سرآشپز:) پنج‌شنبه 1 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:06 ب.ظ http://amirsahafi.persianblog.com

هم اسم دختر آیندمی شما!‌ یه لحظه فکر کردم اومدم وبلاگ دخترم!اونم مثل مامانش روحیه طنز داره کلی!:):)

کربلائی رهام جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:41 ق.ظ http://rooham.persianblog.com

خیلی دوست دارم یه روزی بیام تبریز..ولی تا حالا قسمت نشده.......

رضا جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:14 ق.ظ http://www.marzban.persianblog.com

سلای مانای عزیز......شعرت حس خوبی بهم داد.....منو برد به سفر از همون نوعی که تو نوشتی............راستی درباره مطلبم یه توضیح داد دوست دارم بخونی.......امیدوارم زیاد سخت نگیری...........یا حق

پارسا جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:53 ب.ظ http://prometeous.persianblog.com

:)

سحر جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 07:51 ب.ظ http://afsaneyemaneli.persianblog.com

مانای عزیزم پیغامت رو دیدم. نمی دونم غم غربت اذیتت می کنه یا ... با من حرف بزن. اگه دوست داری ای- میل بزن. حداقل می تونم گوش شنوایی برای دردهات باشم. منتظرم

حامد جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 08:13 ب.ظ http://naslesabz.persianblog.com

این قدر از دستت شاکی هستم که نمی دانی........
راسی راستی این گونه فکر می کنی....
بیا یه سر بزن.
یه شعر از مفتون هست می خوام نظرت را بدانم.

منم ! آرش کمانگیر جمعه 2 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 09:11 ب.ظ http://www.kamangir.blogsky.com

سلام مانای عزیزم ... من برگشتم ... پیشم بیا

حامد شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 01:01 ق.ظ http://naslesabz.persianblog.com

سلام عزیز.........
خوبی که.........آمدم که آمدن ارش عزیز را تبریک گفته باشم.
آمده بگویم که هنوز می توان متولد شد ...........دوباره سه باره...........اصلا هر روز.........
به مانا ی عزیز تبریک می گویم.........قلبت هم استوارتر
آرزویم شادی قلب همه دوستان است........
بالایی رو هم زیاد جدی نگیر........اون هم یه نوعشه.

پارسا شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 02:15 ق.ظ http://prometeous.persianblog.com

بی تردید.. با تو...! بودن..! طعم گس خرمالو را با خوردن سیب به فراموشی خواهم سپرد.. و زندگی رنگی دگر خواهد داشت.... رنگ آبی آسمانی صاف .. رنگ نسترن های بیابانی ترین اندیشه هایی که آدمی را آسوده خاطر از هر آشوبی در دل جدا میسازد.. که در این آسودگی میتوان در تپه ای آغشته از هر شقایقی به آرامی دراز کشید.. و بوی شبدر های پا نخرده را بویید.. و من باز...! فریب حوا را خواهم خورد.. که باز به تکرار طعم سیب بودن را خواهم چشید.. و راز بودن را فاش خواهم ساخت.... و من از طلسم نگاه تو .... جادو خواهم گشت .. این را میدانم.. میدانم که ... در انتظار تبسم گل سرخ نسترنهای زرد بهاری چه جلوه ای از عشق را در میان خواهند داشت..! و من دگر بار در آغاز گناهی دیگرم... گناهی نا بخشودنی..! که گناهم در آن نگاه مخمور شبانه ات آغاز شد....! و کلامم درامتداد نگاه های افسون گر تو دیگر به هیچ راهی به بیراهه نرفت.. ! و من ماندم و تو و تو ماندی و من.. و ما ماندیم و ما....! بگذار.. بگذار...! اگر بوسیدن تبسم کلامت تنها. گناه باشد.. !؟ گناه کار بمانم...! بگذار اگر نگاهت قربانی میگیرد.. در قربانگاه ... سلامت ..! به مسلخ اندیشه و ماندن .. روانه شوم..!
و در این تیرک راهبند.... کمی به زیبایی کلامت .. به اولین نگاه و آخرین .. کلامت... مسخ در تمدن و غرورت پای بند ... زیستنی دوباره باشم.. ...!

غریب الغربا شنبه 3 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 04:28 ق.ظ http://shameghariban.persianblog.com

باورش یه کم سخته!!!

پرسا سه‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1382 ساعت 12:39 ق.ظ http://prometeous.persianblog.com

هرگز صبوری را آشنا نبوده ام... هرگز ... اندیشه ام را با صبوری آغاز نکرده ام.. هرگز... به این اندازه بی قرار نبوده ام..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد