و افتادم در حصار فیروزه ی دستانت و رنگ باخت حقه ی مینا در ستیز تو با خویشتنت و حریفی اکنون باخته ی نرد عشق گرم من وه ! چه رضا مندی که عاقبت بسان قماربازان با خود همیشه در ستیزی.
************************************* همه اش از تو
حج خریده ام از هرم پر از نبض دستهای تو نور فروخته ام به کاسه ی آتشین پر شرر چشمهای تو آتش گرفته ام از عطش سرخ و پر نفس لبان تو بیداد.... چه خوش عطرم امشب از غالیه بار ختن تنگ دهان تو
مانلی
چهارشنبه 12 شهریورماه سال 1382 ساعت 10:13 ق.ظ
سلام مانا عزیزم...خوبی خانوم بلا ...بابا نظر هم نمیشد اینجا داد که...عزیز خودم ..خواهر خوبم هر جا هستی سالم باشی...شنیدم یه خورده ناخوش احوالی..مانا بخدا برات دعا کردم که هر چه زودتر خوب بشی...خیلی ماهی...(فرامرز)
سلام خواهرکم ... خوبی؟ میومدم خونت ولی نمیتونستم برات بنویسم ... شکر که حل شد ...زیبا بود ... پر از عطر ... پر از عشق ... پر از بوی شرجی باران ... سراغم بیا منم کلی حرف برا گفتن دارم ... سوز عشق هنوز میسوزوندم ... شیرینه سوختنش ، نه؟
به به به به به.....................................................................حالا نوبت ماس آبرو میبری عربده کشی را میندازی لو میدی سوتی میگیری صدای ما رو خفه میکنی شاعرانه مینویسی.کامنت رسوا روو میکنی ؟ادم له میکنی؟تو راسته گرو کشی میکنی؟ادم خرا میکنی؟سوتی میگیری؟قرار میذاری؟همکاری میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/خوب از کجا شروع کنم.؟؟؟؟؟؟؟؟/خوبی.؟یعنی بهتری؟اینجوری خبر میدن با صفا ؟بچه محل؟این جوری میل میزنن میل چک میکنن؟بگذریم.اصل حال؟والا صدات ابجی اینقد زنده بود اینقد ابشاری بود اینقد...............بود که من حالا حالا ها تو کفم.داشتم با خودم فک میکردم ادم هر چی غصه هاش بزرگتر باشن خودشم بزرگتر میشه بزرگوارتر میشه .مردتر میشه.دیگه اینکه............بابا عاشق پیشه بابا سیم اخری اینا رو نداشتی تو برنامه بگو از کجا اوردی بگو از کجا اوردی.خوب من زیادی خوشحالم یه موقع یه چیز مینوسم حامد میاد با بولدوزر از رومون رد میشه میرم زود برمیگردم.یا حق.
خوب خدا رو شکر دوباره راه افتاد ... خوبی آبجی ؟ خوشی ؟ چه خبرها ؟ خان داداش بهم خبر داد.... ما هم با خوشحالی اومدیم دوباره سلام عرض کنیم و ..... عرض ارادت .... همین .... پاینده باشی
سلام مانا خانوم.خیلی وقته که می خوام اینجا کامنت بذارم ولی نمی شد.نوشته هات خیلی قشنگن.حس خوبی به آدم میده.به من سر بزن خوشحالم می کنی.دوباره میام...
سلام مانا عزیزم...خوبی خانوم بلا ...بابا نظر هم نمیشد اینجا داد که...عزیز خودم ..خواهر خوبم هر جا هستی سالم باشی...شنیدم یه خورده ناخوش احوالی..مانا بخدا برات دعا کردم که هر چه زودتر خوب بشی...خیلی ماهی...(فرامرز)
سلام خواهرکم ... خوبی؟ میومدم خونت ولی نمیتونستم برات بنویسم ... شکر که حل شد ...زیبا بود ... پر از عطر ... پر از عشق ... پر از بوی شرجی باران ... سراغم بیا منم کلی حرف برا گفتن دارم ... سوز عشق هنوز میسوزوندم ... شیرینه سوختنش ، نه؟
به به به به به.....................................................................حالا نوبت ماس آبرو میبری عربده کشی را میندازی لو میدی سوتی میگیری صدای ما رو خفه میکنی شاعرانه مینویسی.کامنت رسوا روو میکنی ؟ادم له میکنی؟تو راسته گرو کشی میکنی؟ادم خرا میکنی؟سوتی میگیری؟قرار میذاری؟همکاری میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/خوب از کجا شروع کنم.؟؟؟؟؟؟؟؟/خوبی.؟یعنی بهتری؟اینجوری خبر میدن با صفا ؟بچه محل؟این جوری میل میزنن میل چک میکنن؟بگذریم.اصل حال؟والا صدات ابجی اینقد زنده بود اینقد ابشاری بود اینقد...............بود که من حالا حالا ها تو کفم.داشتم با خودم فک میکردم ادم هر چی غصه هاش بزرگتر باشن خودشم بزرگتر میشه بزرگوارتر میشه .مردتر میشه.دیگه اینکه............بابا عاشق پیشه بابا سیم اخری اینا رو نداشتی تو برنامه بگو از کجا اوردی بگو از کجا اوردی.خوب من زیادی خوشحالم یه موقع یه چیز مینوسم حامد میاد با بولدوزر از رومون رد میشه میرم زود برمیگردم.یا حق.
خوب خدا رو شکر دوباره راه افتاد ... خوبی آبجی ؟ خوشی ؟ چه خبرها ؟ خان داداش بهم خبر داد.... ما هم با خوشحالی اومدیم دوباره سلام عرض کنیم و ..... عرض ارادت .... همین .... پاینده باشی
سلام خواهر نازنینم.دلتنگم ... دلتنگ از ین روزهای ترانه و اندوه ...