دلیر

دلیر من ای همرنگ آسمان تبریز

ای فرزند باران

برایم عاشقانه چون روزهای گرم تابستان خوشی که حرامم شد آواز بخوان
دلیر جان

می خواهم بیایم تو بگذار دویدن در کوچه های تنگ و باریک شهر باز مرا از خود بی خودکند

گوش کن!

رخست دیدارم نمی دهی سرباز عاشق؟

یادت می آید با هم نان و خرما می بردیم شبهای جمعه و خیرات می کردیم که آنها که منزلشان در آسمان است خوشحال شوند؟

چهار قد آبی مرا خاطرت هست؟ همان که بارها از سرم می ربودی و می دویدی و با خاله جان دست رشته اش می کردی ؟این همان من است… مانائی قدش کوتاه بود و زورش کم و رویش زیاد که خسته نشود و آن را از شما باز پس گیرد

شما به من می خندیدید و من هم دست آخر خسته و عرق کرده بر می گشتم و با مظلومیت نگاهت می کردم و دلت می لرزید و تنت داغ می شد و می آمدی نزدیکم و با دستان بزرگت چهار قدم را سرم می کردی و هرگز آنی بیش به چشمانم نگاه نمی کردی

یادت رفته دلیر؟

چه داشت چشمانم که از آنها می گریختی؟

از‌آن روزها سالها می گذرد و ما پیر شده ایم ولی بزرگ؟
نه هرگز.
ما هرگز بزرگ شدن را به خانه راه ندادیم…

ما هرگز به مراسم سلاخی گلهای شقایق نرفتیم.
 
ما خرگوشهای در دام افتاده را آزاد می کردیم و بیژن خان عصبانی می شد :

ــ دیگر شماها را نمی آورم شکار… بچه چه می داند شکار چیست…

من و تو قهقهه می زدیم و نیک می دانستیم بیژن خان باز هم ما را به شکار خواهد آورد ....

نظرات 43 + ارسال نظر
شقایق ( بربادرفته ) شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 02:29 ب.ظ http://shaghayegh.persianblog.com

خوشحالم که دوباره مینویسی... بنویس هر جا که دوست داری ... فقط بنویس عزیزکم ...

محسن شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 02:52 ب.ظ http://1golesorkh.persianblog.com

رو راست بگم انگار با هم غریبه ایم / اما من میام و می خونم

ترسا شنبه 10 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 05:27 ب.ظ http://tarsaa.blogspot.com

چند ساعت از شنبه گذشته است؟ چند ساعت به دوشنبه مانده است؟ باز می لرزد دلم دستم. باز گویی در جهان دیگری هستم................

الی یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:38 ق.ظ http://elikoochoolii62.persianblog.com

مانای عزیز..چرا بی‌خبر اومدی اینجا..نمی‌گی چشم براهت هستم..خیلی خوشحالم که دوباره پیدات کردم...بهت احتیاج دارم..شدیداٌ دلم گرفته..

مسیح یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:32 ق.ظ http://bitwise.persianblog.com

مانای عزیز. تا حسرت آن روزها را فراموش نکنی، سایه‌ی وحشت خود ساخته‌ای که جبرش نامیده‌ای بالای سرت پرواز خواهد کرد...

نرینه مطلق ! یکشنبه 11 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:10 ب.ظ

زن حسابی!
رفقای ادب دوستت اینجا تنهات گذاشتن . ولی من میام محض خنده به وبلاگت سر می زدم :)
این آسمان تبریز دیگه چه صیغه ایه ؟!!
ببین! خودت سر شوخی رو وا کردیا!
اه ! چقدر مودبانه نوشتم ! عق!

سرمه دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:19 ق.ظ http://sormeh9.persianblog.com

سلام» یه مهمون جدید اومده ترانه های دلتونو بخونه... دلخور که نمی شید؟!

روزبه دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 05:29 ب.ظ http://roozesk.persianblog.com

اگه من بفهم چته می تونم درک کنم که چی میگی اما بعید می دونم خودت هم بدونی .....

احسان....تة خطی دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:18 ب.ظ http://ehsan-lam.blogsky.com

سلام ..... خوبی مانا جان ؟ خوشحال شدم .... منزل نو مبارک با دل خوش........ پس باید آدرس لینکت رو عوض کنم ..... موفق باشی بای

رضا دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:21 ب.ظ http://www.marzban.persianblog.com

سلام ، تولدت مبارک.......آره تولد ، مگه تولد فقط بدنیا اومدنه؟ نه تولد یعنی پوست اندازی و باز کردن پنجره بصیرت به روی دنیای دیگر.......فقط میتونم بگم که مخاطب نوشته هات باید به خودش بباله.......همین....................یا حق

تاراز دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:31 ب.ظ http://bibiyan.persianblog.com

درود.کودکی٬همیشه زیباست. رخصت. شاد باشید.

آشنا دوشنبه 12 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:44 ب.ظ http://aaashna.persianblog.com

اااااااااااااااااااه ... سلام عزیز ... اینجا بودی و ما خبر نداشتیم ؟؟؟؟ از کی ؟؟؟؟ پس چرا چیزی نگفتی ؟؟؟ خان داداش میدونه ؟؟؟؟ آخرین باری که دیدمش خیلی دلش گرفته بود .... خوب چه خبر ؟ خونه نو مبارک . ببخشید دست خالی اومدیم . یه هدیه طلبتون .... ممنون که سر زدی ... دوباره نری پیدات نشه ها . باشه ؟؟

ونوس سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:33 ق.ظ http://adi-venus.blogsky.com

سلام عزیز ...
گاهی چقدر دور میرسه رسیدن به گرمایِ روزهایی که گذشتند ... گاهی چقدر ساده به نظر میرسه معادلهء‌ کچکِ زندگی ...
اما تا این دلِ تنگ و کوچیک هست همه چیز ممکنه همه چیز :)
رنگِ آسمونِ تبریز رو همه جا میبینی اما خودش رو نمیدونم!؟ فکر نکنم !
در پناهِ خدا ... امیدوارم کخ خوش باشی و هیچگاه مهربانی رو فراموش نکنی :)

نرینه مطلق سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:06 ق.ظ

بابا شاکی !
یه کم جنبه داشته باش !
چرا چیزی نمی نویسی من دلگرم شم !!

شقایق ( بربادرفته ) سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 08:31 ق.ظ http://shaghayegh.persianblog.com

چرا کم مینویسی؟

علی سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 08:57 ق.ظ http://sedayeashna.persianblog.com

خیلی قشنگ بود

نرینه ی دیوانه ی مطلق سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 04:48 ب.ظ

بابا جنبه! جنبه!با جنبه!با جنبه!با جنبه!با جنبه!با جنبه!با جنبه!با جنبه!با جنبه!با جنبه!با جنبه!با جنبه!با جنبه!با جنبه!با جنبه!
ببینم فحش بلدی؟ تا ورطه میای در مورد داستانم هیچی نمی نویسی؟

کاوه {رویابین ) سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:34 ب.ظ http://royabin.blogspot.com

خسته نباشی .
نثرت را دوست دارم.

زندگی زیبا سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:00 ب.ظ http://beautybutterfly.persianblog.com

سلام مانا جان...تولدت مبارک...کاشکی انسانها بیش از اینکه فکر کنند که روی خط مستقیم راه میروند روی خط مستقیم راه بروند که دلی نشکند که حرمتی شکسته نشود...به هر حال امیدوارم که در این بلاگ جدید خود شکوفایی جدیدی در انتظارت باشد...فراتر از...

یاقوت سبز سه‌شنبه 13 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:54 ب.ظ http://shirinsol2002.persianblog.com

سلام ..چه قدر مهربون و صمیمی نوشتی

مطلقانرینه ! چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:15 ق.ظ http://varteh

چارقد آبیه!
ترک سن ؟
من یک بار بزرگ شدن را به خانه راه دادم یه طورایی بد شد !!
نمی نویسم چی شد!!
همین طوریش بی تربیت ترین بلاگرم!
تو به همه گفتی (و میگی) با من کل نندازن.
نون مارو آجر نکن !
بوی الرحمانم بلند شده . زمان تنگ است . یه صبح پا می شین می بینین من نیستما . خودمو کشتما.از من گفتن .

بابک چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:51 ق.ظ http://didareeshgh.persiamblog.com

مانای بد......از دستت ناراحتم......میای اینجا یه خبر هم
نمی دی؟!....نمی گی یه داداشی هم داری که دلش تنگ می شه؟!....نمی گه که این داداشی هم دل داره؟!

حامد چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 03:53 ب.ظ http://naslesabz.persianblog.com

سلام. غمگین بودم چند روزی از اینکه نیستی.
و امروز باور کن بلاگ آرش شادم کرد آنقدر که نمی دانی.
زیباتر شده و ما هنوز منتظریم.....

اقا نه فقط طییب. چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:39 ب.ظ http://barooni.persianblog.com

سلام عض شد آبجی خیلی مخلصیم.این چن وقته میومدم بهت سر میزدم اما راستش اصلا حالم خوب نیست یا خودم گفتم یه چیز ننویسم از تو هم اخذ حال بشه .گفتم سهم ما از این اومدن رفتنا همین یه شماره ای باشه که اون کانتر دروغ گوت میندازه.الانم میزون نیستم به خدا نمیدونم چمه .فردا می خوام برم امام زاده صالح بست بشینم.شاید فردا شب اومدم باز برات بلبل زبونی کردم.دعام کن آبجی حالم خوب نیست..

آقا طییب. پنج‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:27 ق.ظ http://barooni.persianblog.com

یه چیزایی واسه این عوضی نوشتم.بعد پشیمون شدم.گفتی سر بسرش نذارم ها خریت کردم ببخش آبجی گفتم که حالم خوب نیست.بعد از اینکهنوشتم براش رفتم کامنتای قبلیشو که واست نوشته بود (همونا که ارش رو کفری کرده بود)خوندم.ببخسید ابجی روم سیاه راس گفتی این ته سیگار ارزشش رو نداره.دیگه کاری بهش ندارم.فقط خدا کنه برا شما بد نشه.نیاد اینجا بد دهنی کنه.خوشم نمیاد ازش.بازم معذرت.

ته سیگار(نرینه سابق)! پنج‌شنبه 15 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 03:04 ب.ظ http://varteh.persianblog.com

خدمت همشیره آق طیب!
سلام !
به این اخویت چی بگم ؟تو پیامش واست خط دو م کلمه سوم نوشته چیکارس ! دیگه جای حرف نذاشته !
اما در مورد خودت ! آره من ارزشش را ندارم . در سرزمین قد کوتاهان همه چیز بر مدار صفر می گردد .
دسته کورها چراغ قوه چه می فهمن !!!!

الی جمعه 16 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 05:11 ق.ظ http://elikoochooloo62.persianblog.com

سلام مانای عزیز..از بابت لینک ممنون . خیلی خیلی خوشحالم کردی که بهم سر زدی..

گل غم جمعه 16 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 08:42 ق.ظ http://golegham.persianblog.com

سلام مانا جان
منزل جدید مبارک..
اگر میدونستم با گل میومدم..
تولدت هم مبارک عزیزم..
مثل همیشه قشنگ نوشتی..

اقا طییب جمعه 16 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:44 ق.ظ http://barooni.persianblog. com

سلام عرض شد.این یارو ته سیگاره بودنش هر لطفی که نداشت.ما رو لو داد آبجی .ادمایی که مثل من که دارن ادا در میارن سه سوت رنگ عوض میکنن اما شما که خوبی ،راس راسکی خوبی به خیالت نیست ازش خوشت میاد.دم شما گرم حالا مام می خوایم ادای شما رو در بیاریم.تا این زیگیلایی که کامنتامون در اورده به مرور زمان خوب بشه.قدیما پادشاها ی دست و دل باز به کسایی که میومدن دورو برشون بلبل زبونی می کردن صله میدادن.حالا من تو کف شمام که چی جوری به قیل و قال این زغن هم گوش میکنید وتشویقش می کنید.به امید تموم شدن همه اکانتای نادخ.یا حق.

عطربهارنارنج جمعه 16 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 04:28 ب.ظ http://atrebaharnarenj.persianblog.com

تولد مانایی دیگررا شادباش می گویم :)

آقا طییب. جمعه 16 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:45 ب.ظ http://barooni.persianblog.com

سلام.در مورد دو نفرهه روم سیاه ابجی امتحان دارم یه کم.خیلی دل دماغش نیست.اسمشو که گفتم پیشکش شما هر چی دلتون خواست.موضوع هم که هر چی شما گفتید.جاش هم مهم نیس اینجا یا پرشین بلاگ.حالا هر کاری که من باس بکنم تا برم انجام بدم.برم تا این یارو سارسیه پیداش نشده.میبینی ابجی کشفش کردم سارس ویلاگیه از راه کامنتها منتقل می شه باید دورش بگذره تا بره پی کارش چارش کم محلیه.من بازم میگم این یارو چت بازه تیریه .فعلا.

سارس . زغن . چت باز تیر! جمعه 16 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:25 ب.ظ http://varteh

متاسفم !
شماها راست می گفتین.
متاسفم!
متاسفم واسه وقتی که صرف تو و اون اخوی لاتت و سایر رفقای قاذوراتت کردم !!
یه سری به وبلاگ من اگه خواستین بزنین . من بی ادب ترین بلاگر هستم . باکیم نیس . همه پیغامام هست . جواب های فک و فامیلاتونم هست .
هیچگاه فحش و فضیحت آدمها را نمی سوزاند .
حرف راست است که شماها را از کوره به در برده .
حالا بنشینید تا دنیا دنیاست از هم تعریف کنید.
البته برای شما دو نفر دیگر چیزی نخواهم نوشت . همچنان دیگران را مستفیض خواهم کرد .جناب اخوی ! برای من کم محلی شعبان استخوانی ها و آبجی هایشان بالاترین افتخارست!

ترسا یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:38 ق.ظ http://tarsaa.blogspot.com

چه فعال شدی..............................

یه دوست که از پیامت عقش گرفته یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:53 ق.ظ

خوشحال شدی ۳۳ نفر برات عق زدن؟؟؟؟ از این لحن خرف زدن لذت میبیری ها؟؟؟ در کدام نوع فرهنگها و کدام بینشها پسندیدس؟؟؟؟ از خوندن پیامت برای ورطه حالم بهم خورد....با این که اولین بار بود هم تو و هم ورطه رو میدیدم ازت حالم بهم خورد......

منم ! آرش کمانگیر ... یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 01:11 ق.ظ http://www.kamangir.blogsky.com

پس کجایی عزیزم ؟ خواهرم ... ما منتظریم بنویسی .........

شقایق ( بربادرفته ) دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:58 ق.ظ http://shaghayegh.persianblog.com

چه شد ؟ باز هم سکوت؟

ترسا دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 01:52 ق.ظ http://tarsaa.blogspot.com/

کجایی؟

مسیح دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 10:37 ق.ظ http://bitwise.persianblog.com

مانای عزیز. من از سفر برگشتم. ردی...

رضا دوشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 09:42 ب.ظ http://www.marzban.persianblog.com

بازم که نمینویسی...........هرچند بهت حق میدم..........باز هم به امید سلامی دیگر در جایی دیگر

باران چهارشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 07:57 ب.ظ http://dokhtaregharibe.persianblog.com

مانای عزیز :) دلم تنگ شده بود... ، اخر گفتم مونیتور سوخت که سوخت! کافی نت که نسوخته... ، دلم برایت تنگ شده بود ، نمی گم چقدر چون باور نمیکنی!... همانقدر که باورت جا داره ازم قبول کن ؛ که دلم برات تنگ شده و خیلی دوستت دارم...!
هیچ وفت اذرباییجان رو ندیدم... ولی اینجا رو که می خونم دل من هم انگار تنگ می شه... ، بابای من هم اذریست :)... انگار یک چیز ...یک خاطره ی گنگ دارم... از تمام خرگوش ها و ان چارقد ابی... :)



مانا پدر بزرگم خار کن بوده... تو می دونی اون دورو برا کجا خار داره؟... یک بار من رو می بری؟...

دوستت دارم... زیاد... بیشتر از ان که باورت جا دارد!... خیلی...

محسن شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 06:15 ب.ظ http://1golesorkh.persianblog.com

بابا حالا من یه چیزی گفتم / تو ببخش . عجباااااا

راحله شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 11:05 ب.ظ http://nabzedarya.pesianblog.com

سلام مانای عزیز!!!!!نیستی؟راستی خونه جدید مبارک..خوشحال می شم سر بزنی...

آرش یکشنبه 25 خرداد‌ماه سال 1382 ساعت 12:55 ق.ظ http://Arashk.blogsky.com

سلام..وبلاگ تو هم مثل داداشت خوشگله..تو رو هم لینک کردم..موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد