حسی غریب



سلام.
هنوز احساس غریبی دارم.
شاید نباید بی خبر می آمدم.
شما را باز غافل گیر می کنم آقا؟!
ببخشید که خاطرتان را می آزارم آخر آقا من بجز این کار چیزی بلد نیستم
( این را همیشه مادر می گفت... همیشه )
آقا؟ صدایم را می شنوید؟ آمده ام ازتان خداحافظی کنم. می خواهم برای همیشه خاطراتتان را دور بریزم و از دستتان راحت شوم. آخر با دور ریختن آنها شما هم دیگر به من امر و نهی نمی کنید... من هم می شوم خانوم خودم...
آقا مرا می بخشید نه؟
خداحافظ آقا...
خداحافظ
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد