قدمهایم را تند تر بر می دارم....
و آینه ها را می شکنم از پی گامهای سستم....
آرزوهایم را می برد باد
مثل گیسوان خواهرم که همیشه دوست دارم میان عطرش غرق شوم.....
مثل سپیدی شقیقه هام ...
که با وسواس شانه شان می کنم اما باز می ریزند روی پیشانی ام....
خسته ام ...مثل شاپرک
که هی می پرد و می کوبد تن اش را به داغی حباب بی اکسیژن لامپ
....
دراز می کشم میان شمع های کوتاه و بلند
و دیگر دلم
حتی یک پک سیگار هم ....
نمی خواهد.....
صدای گریه ات رااگر نشنوندبهتراست
می توانی میخکی رابه سینه ات میخ کنی
ودرمراسم تدفین خویش حضوریابی
امانه با این قیافه ی درهم
خونسرد باش
وخاک رادرنهایت آرامش
( جوری که بیل هم گمان نبرد زنده ای)
برگور خودبریز
مشتت رابه شیشه مکوب
بردهان سنگ و
سینه ی دیوارهم
پرده راکناربزن
شمشادهای پشت شیشه تماشایی ست.
چقدر بیهوده انتظار دستِ سپیدی روی گیسهایِ بریدهء من میکشد...
اینجا منم و دو انگشت آنطرفتر رویِ کتابِ جغرافیِ کلاسِ چهارم که پر بود از کوه و کوهپایه ٬ تو!
من خودم را پک به پک با سیگار میکشم... به درازایِ یک انتظارِ بیهوده؟!
دود اشکهایم را خفه میکند!!!!!!
r u still alive? if yes, who r u? i rly want to know u more
هنوز نگرانتم کله خراب دیوانه... هنوز دلتنگتم و میخواهم از حالت بدانم ... هیچ نشانی از تو نیست... ندارم...
ایمیلتو ندارم ...۰۹۱۲۳۶۰۸۱۳۵
راه می افتم بی هدف مقصد راهو نمی دونم
کاش می شد اروم بگیرم ولی افسوس نمی تونم
نه یه قاصدک تو جاده که بشه همسفر من
من یه قصم که جداییت شده فصل اخر من
توی هر گوشه این شهر دارم از عشق تو یادی
می سوزونه منو یاد دلی که به من ندادی
http://noomniteg.blogfa.com/post-188.aspx