سزاوار کویر نبودی بی چاره
دروغ می گفتی .........
 سخن از شقایق می گفتی و چشمان ریزت برق وهم ناکی می زد....
دروغ می گفتی که هر صبح شهد گلها را می نوشی...
دروغ می گفتی..... دهانت بوی تعفن می داد.........
با آن دهان فراخ و زشتت چقدر مرا بلعیدی...
با زبان تیز و زبرت چقدر مرا لیسیدی....
دستهام زخم شده اند ... نمی دانم از بزاق دهان متعفن ات بود یا از زبان زبر و زشتت

دست از سرم بردار .....
از تو بدم می آید.... خاکستریِ زشت..........
از تو بدم می آید.....
دستهایت را کنار بکش...
نظرات 5 + ارسال نظر
سپهرال پی دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1383 ساعت 03:06 ق.ظ http://sepehrlp.blogsky.com

اگه فکر کنی میبینی زندگی ارزش بودنو نداره......
اگه بیشتر فکر کنی میبینی زندگی ارزش مردنم نداره....
اگه خیلی فکر کنی مردن و زندگی کردن ارزش فکر کردن نداره.......

مقصود چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1383 ساعت 07:09 ب.ظ

سلام .... چطوری مانا
خوبی؟
مارو هنوز یادته؟
عیدت مبارک

hamed سه‌شنبه 15 دی‌ماه سال 1383 ساعت 04:52 ب.ظ http://varteh

salam janevar. peidat nis.in akhari adult only boodha benevis -18 sale ha nayan ye vakh bekhoonan fased shan.

کسری چهارشنبه 16 دی‌ماه سال 1383 ساعت 10:02 ب.ظ http://kasra2754.persianblog.com

از دو خط نامه سرد می توان داغ شد و شعله کشید..

از جهنم گذری کرد و گذشت..

به گذرگاه رسید..

وز عطش فریاد زد.. فریاد زد..

می توان رفت در آن ستاره های چشم او..

می توان نیست شد و هیچ ندید جز دو نقطه سیاه..

می توان خود را دید..

لحظه ای غربت خود را حس کرد..

ودر آن مرز غریبانه چه شیرین بپایش جان داد..

رضا دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1383 ساعت 06:05 ق.ظ http://www.hazyoun.persianblog.com

jedan wooow .. kheyli hal kardam .. por az tasvire jadid va ghyre kelishe bood .. damet garam .. baghiye sheratam mikhonam hatman .. benevis

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد