« زخم »

 

از دیار حادثه می آیم

از عمق مکافات

جائی که در گنبد آسمانش ـ شب هنگام ـ

ستاره ی سرخ می جوشد

و بر گونه ی عاشقان بی تاب اش

دلَمِه های خون

نقش بسته است

ازدیار حادثه می آیم

از تنگنای رنج

وز زمینی که قلبِ سختِ عاصیانش

نرم از محنتِ دلباختگانش نمی گردد

و ناله های سردارانِ سربه دار

زرینِ افق را به گاه نیم روز

به خون می نشاند

باید فصلهای آینده بیایند

و سلطانانِ بی رحم

وسردارانِ پاک‌باز

تا عشق

بر چلیپای شب های بی مهتاب

دوباره مصلوب گردد

آری

جاده های تاریک

جز به دیار فاجعه ره نمی یابند

و من ز حادثه آمده و رهسپار فاجعه ام

دیاری که در حلقوم افقهاش

به جای رنگ
سرب داغ می ریزند

رهسپار دیار فاجعه خواهم بود

تا کاروان سرخ عشق

خیمه اش را

بسان نخلی میان بی امانِ طوفان

دلیرانه و بی پروا

به پا نگه دارد

آه ای جاده های تاریک!

روتان سیاه باد!

نظرات 20 + ارسال نظر
امین پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:14 ق.ظ http://flora-p2.persianblog.com

سلام. برای اینکه نفر اول باشم سریع شعرت رو خوندم. تا قبل از اعلام نظر جدید : عالی بود !! و مثل همیشه پر از حقیقتهای تلخ !

مانا پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:44 ق.ظ http://www.sedaye-ghasedak.persianblog.com

بر من ببخشای اگر از میان تمامی نوشداروها شوکران لاعلاج خویش را بر گزیده‌ام .اما تو چرا....

شقایق (بربادرفته) پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:08 ق.ظ http://shaghayegh.persianblog.com

سلام.

فرشته عاشق پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:22 ق.ظ http://ashkedel.blogsky.com

کاش می شد نامه را به خط گریه نوشت...

سپهر پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:40 ق.ظ http://sepehrlp.blogsky.com

در سیاهی شب..نور دیدم...
در سیاهی شب...نور گریه میکرد...
اشکهای نور ارام ارام...بر سینه سیاه شب نشست..
و شب سیاه با اشک های نور..عاشق شد..

ونوس پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:18 ب.ظ http://adi-venus.persianblog.com

سرخ آمدم و سرختر باز خواهم گشت!
سنگین آمدم و سبک باز خواهم گشت!
دلم رفت٬ چشمم رفت٬ مهرم رفت٬ دستم رفت اما تو را با خود خواهم برد هرکجاست که باید بروم!

حامد پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:49 ب.ظ http://naslesabz.persianblog.com

سلام . مانا آه نمی دانی چه روز گار غریبی است...
نمی دانی چسان می گذرد لحظه هایی که آرزویت توقف انها ست . تو چرا منتظر بودی... من خودم خواهم امد . من دیر می آیم . من شاید بد قول باشم اما بی وفا نیستم.
من که نمی دانم چه می گذرد در خلوتت. من که نمی فهمم راز این جمله هایی را که هر روز گنگ تر می شوند . گویی نفهمی من را نشانه گرفته اند .
نمی دانم از سر چی این گونه زندگی گزیده ای. مانای من خواهم امد . صدایت را در آسمان بی کران ذهنم می شنوم .می خواندم ... می گویدم .....اما این جا ...
این نیز بگذرد........مانا ی من منتظر باش... نه برای خودت . برای من ...
من گنگ خوابدیده و عالم تمام کر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش

شاد باشی.

dak-sorcerer جمعه 15 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 04:33 ب.ظ http://ma-tanha.blogspot.com

... آشیانه ای باش/ روزی پرنده ایی /زندگی را در تو مطمئن خواهد یافت ! (شهرام شیدایی )... مانای عزیز ! می دانم تو پیروز خواهی شد... فردا از آن توست... مطمئن باش...پایدار باشی

ونوس جمعه 15 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 05:19 ب.ظ http://adi-enus.persianblog.com

برایِ متنِ قبلی با اجازه کامنت گذاشتم یه نگاهی بیانداز. از طرفِ من از زندگی لذت ببر دختر!

مسافر تنها جمعه 15 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:03 ب.ظ http://www.b-mt.blogspot.com

مانا!.... نمی دانم چه بگویم... نمی دانم... هیچ جا نرو... فقط همین...

[ بدون نام ] شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:47 ق.ظ

http://www.blogrolling.com/ping.phtml

امین شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:14 ق.ظ http://flora-p2.persianblog.com

مدتها در سیاه ترین جاده عمرم راندم. به امید اینکه به سرزمینی موعود برسم. آنجا که میگویند عشق هست. تو هستی و خدا هست...
ولی دریغا که در آنجا چشمان ابی خدا را گردن میزدند و عاشقان همچنان با قدمی بی تردید به سوی شاهراه های خوشبختی میشتافتند. انان را نیازی به چشم نبود.
دستی نهان راهنمایشان بود. و همان بهتر که نمیدیدند از چه قتل گاهی عبور می کنند. و همان بهتر که نمیدیدند....

***
مانا جان . به فلورای عزیز و من هم سر بزن. خوشحال میشیم.

حامد شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:43 ب.ظ http://naslesabz.persianblog.com

سلام مانا ..........دارم می روم از این جا ........سفری است.......دعا کن.........شاید برگشتی نبود.......

هامون یکشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 09:07 ق.ظ http://shouka.blogsky.com

در ابتدای صبح نفسم میگیرد!
که من بیزار هر چه جاده ام!

شادی یکشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:57 ب.ظ http://end-traveler.persianblog.com

این روزها هیچ کس امیدی به هیچ روشنی ای در دلمان نمی افروزد ...
حرفی نیست ...
امید اگر امید باشد خود افروخته خواهد شد ...

امین یکشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 08:04 ب.ظ http://flora-p2.persianblog.com

مانا جان سلام. خیلی ممنون که سر زدید. بنده افتخار این آشنایی رو مدیون استاد عزیزم . بهرام. نویسنده - چشمان آبی خدا- هستم!
خوشحال میشم نظرات ارزشمندتون رو برای ادامه کار در نظر بگیرم.
موفق باشید.

نیلوفر دوشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:43 ب.ظ http://axwmandar.persianblog.com

سلام . زیبا بود . ما هم یه چیزایی مینویسیم .

فلورا دوشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:45 ب.ظ http://flora-p2.persianblog.com

سلام... امین همان امینی است که برا ی شعر شما چندین کامنت گذاشته.... و من افتخار میزبانی شعر های او را دئر وبلاگم دارم... و شما را بوسیله ی امین (همان) شناختم... موفق باشید...

ونوس سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:52 ب.ظ http://adi-venus.persianblog.com

به من نمیخواد بگی! حالت رو بدجوری میفهمم و ایکاش که اینطور نبود. این روزا همه چیز گرون شده ... حتی چیزهایِ مجانی هم بهایی دارن.
سخت نگیر ... زندگی سخته و نباید سخت ترش کرد. واقعاً عمر بیشتر از دو روز نیست. دیدی همین فدا منم افتادم و مردم خدا رو چه دیدی؟!
میدونم که همیشه همرات خواهد بود اما نگذار که تصاحبت کنه! هر چی وقت مونده رو به بهترین شکلی که میتونی بگذرون و اگر هم آسمون عشقت دوباره آفتابی شد که چه بهتر.
گفتنش آسونه میدونم اما جز این چاره ای نیست. عشق زوری نیست...
تو گم نشدی٬ تو پنهون شدی! تو داری خودت رو از حقیقتی که باید باور کنی قایم میکنی.
تو زندگی٬ سخت نیست که سخته٬ باوری که ما از سخت ساختیمِ که سخته.
به حرفام فکر کن شاید تو هم مثل من انیشتنِ ثانی بشی :d
منتظر ایمیلت هستم! شدیــــــد!!!!
مراقبِ خودت باش عزیزک :)

چراغ خاموش سه‌شنبه 19 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:19 ب.ظ http://bordar.persianblog.com

این جاده‌های تاریک .... به هرحال جاده‌اند بدون آنکه تاریکی یا روشنایی ماهیتشان را تغییر دهد... آمدن را فقط تجربه می‌کنند و ویژهای عبور

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد