محال ۲



می رسد روزی فرا
هجوم شعرهای من
غرقه ات می کنند
ای
اکسیژن حیات

*********************************************

دَمِ تب

نشسته ام
در سوگ سکوت و تنهائی
در گریه ی شمع
می پیماید
تن نیم سوخته ام تب
می رقصم
پروانه وار
بر آتش گداخته ی شور چشم تو
می پیچد اما بدنم گاه
بسان افعی بلعیده طعمه
که هضمش کند
ــ دریغ
پیجشهای تب در من
عاقبت در تو مرا
هضم خواهند کرد
.........

***********************************************

نیستان

نیستانم
تا پایان عمر
بی تو خاموش این نیستان
با تو پُر تب....پُر لهیب
با تو اما من غریب 
با من اما بس قریب
آتشم تو و نیستان تو من
اشک گرمم هم نمی گرداندت خاموش
آه سردم بس...دریغ
کرده ام پر ز شراره ....
کرده ام  مدهوش
ای آتش

 .....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد